۱۴۰۰ خرداد ۲۰, پنجشنبه

 

26

    2/1/68

بیابان وگودال ، زن ها و چایی سفید

  2

  2

   26

تمام خواب اول : ساعت سه و نیم بعد از نیمه شب . خواب دیدم در یک بیابان بودم و در یک گودال توی زمین داشتم برای خودم جائی درست میکردم . این گودال طوری بود که به حالت دولا اطراف خودم میچرخیدم و جایم را گشاد تر میکردم . یک بلوک سیمانی پهن روی در این گودال افتاده بود که من آنرا کمی جابجا کردم و با این جابجائی دهانه گودال را تقریباً بستم . یک بلوک سیمانی پهن هم بالای سرم جابجا کردم و به حالت عمود قرار دادم . بالاخره داشتم مکانی برای خودم درست میکردم . البته در آن حالت نه ناراحت بودم و نه ترسی داشتم ، فقط اینرا میدانم که در اطراف خودم در حالت چمباتمه میچرخیدم و کوششم بر این بود که جایم را گشادتر کنم . بعد احساس کردم بیرون گودال هستم . اول یک بیابان دیدم که یک رشته کوه در سمت شمال آن بود که من از آن خیلی دور بودم . در دو نقطه شمال شرقی و شمال غربی کوه دو نور آتش پیدا بود . مانند این بود که دو خرمن آتش در دو نقطه آن رشته کوه افروخته باشند ، ولی آتش پیدا نبود . فقط نور آن دو منبع آتش به هوا میرفت و صحنه ای بود مانند نور آتش گاز چاه های نفت که در مناطق نفت خیز مثل آغاجاری از دور در شب پیدا است . خلاصه حالت بیابان و کوه مانند نزدیک صبح بود که هوا گرک و میش است . یعنی نه تاریکی شب است و نه روشنائی روز و منظره زیبائی بود . من شروع کردم دور آن گودال گشتن و آن گودال را که یک بلوک سیمانی آنرا پوشانده بود نگاه میکردم . یعنی آنرا بر انداز میکردم . در این حالت بنظرم رسید که گودال تاریک شد و من دیگر آنرا نمیدیدم . در آن حال کمی وهم برم داشت و وهم من از این بود نکند در این بیابان این گودال را که مکان زندگی و پناهگاه خودم میدانستم گم کنم و در آن گیرودار  بیدار شدم . ساعت سه و نیم بعد از نیمه شب بود و در حالت گنگ و مبهم بنظرم میآید موقعی که اطراف گودال میگشتم نمی دانم یک تفنگ یا چیزی دیگر در دستم بود ولی حتم ندارم که بوده باشد .  

تمام خواب دوم : ساعت چهار و نیم شب . بعد از یک ساعتی که بیدار بودم دو باره خواب رفتم و خوابی دیدم که خیلی از آن بیادم است آنهم بصورت گنگ . خواب دیدم یک ظرف تقریباً چهار گوش روی یک بلندی ( شاید بشکه ) به اندازه قد من گذاشته شده بود و من به طرف آن رفتم . یک نفر از آن ظرف برای من چایی ریخت که آن چایی سفید رنگ بود و من تعجب کردم که چرا آن چای سفید است و مانند چایی معمولی سرخ نیست . من آن چای سفید رنگ را بصورت آب خوردن خوردم چون توی استکان نبود و توی یک ظرف بود که بزرگی و ابعاد آنرا نمیدانم . خلاصه من آن مایعی را که خوردم چایی میدانستم ولی سفید بود . بعد از خوردن حالتی به دهانم داد که فکر کردم مزه زنجفیل است . بعد سه زن چادری به طرف آن ظرف آمدند و در حالت آمدن یکی دوتا از آنها به من نگاه کردند که صورتشان را دیدم ولی آشنا نبودند . آنها هم از همان چایی خوردند .  

یافته‌ها : . . احساس حس شده درخواب : احساس مزه زنجفیل در دهان : : در این خواب بعد از خوردن چای احساس زنجفیل در دهانم کرده ام 18/8/71 - 7/2 . . تفسیرها : 7/1/70 - 25/3/70 - 9/5/70 - . . نکته ها و دلایل : توی گودال به حالت دولا و ( چمباتمه ) اطراف خودم میچرخیدم و جایم را گشادتر میکردم : : من گاز تحت فشار درون چاه نفت بوده ام . . معانی و مفاهیم : هوا گرگ و میش : : نه تاریکی شب نه روشنائی روز / دوران خواب rem . . ذرات بنیادی : / گرگ : : جاذبه . . میش : : موج . . ذرات بنیادی : تاریکی : : جاذبه . . روشنائی : : موج . .  

هیچ نظری موجود نیست: