26 |
2/1/68 |
بیابان وگودال ، زن ها و چایی سفید |
2 |
2 |
26 |
♣ تمام خواب
اول : ساعت
سه و نیم بعد از نیمه شب . خواب دیدم در یک بیابان بودم و در یک گودال توی زمین
داشتم برای خودم جائی درست میکردم . این گودال طوری بود که به حالت دولا اطراف
خودم میچرخیدم و جایم را گشاد تر میکردم . یک بلوک سیمانی پهن روی در این گودال
افتاده بود که من آنرا کمی جابجا کردم و با این جابجائی دهانه گودال را تقریباً بستم
. یک بلوک سیمانی پهن هم بالای سرم جابجا کردم و به حالت عمود قرار دادم .
بالاخره داشتم مکانی برای خودم درست میکردم . البته در آن حالت نه ناراحت بودم و
نه ترسی داشتم ، فقط اینرا میدانم که در اطراف خودم در حالت چمباتمه میچرخیدم و
کوششم بر این بود که جایم را گشادتر کنم . بعد احساس کردم بیرون گودال هستم .
اول یک بیابان دیدم که یک رشته کوه در سمت شمال آن بود که من از آن خیلی دور
بودم . در دو نقطه شمال شرقی و شمال غربی کوه دو نور آتش پیدا بود . مانند این
بود که دو خرمن آتش در دو نقطه آن رشته کوه افروخته باشند ، ولی آتش پیدا نبود .
فقط نور آن دو منبع آتش به هوا میرفت و صحنه ای بود مانند نور آتش گاز چاه های
نفت که در مناطق نفت خیز مثل آغاجاری از دور در شب پیدا است . خلاصه حالت بیابان
و کوه مانند نزدیک صبح بود که هوا گرک و میش است . یعنی نه تاریکی شب است و نه
روشنائی روز و منظره زیبائی بود . من شروع کردم دور آن گودال گشتن و آن گودال را
که یک بلوک سیمانی آنرا پوشانده بود نگاه میکردم . یعنی آنرا بر انداز میکردم .
در این حالت بنظرم رسید که گودال تاریک شد و من دیگر آنرا نمیدیدم . در آن حال
کمی وهم برم داشت و وهم من از این بود نکند در این بیابان این گودال را که مکان
زندگی و پناهگاه خودم میدانستم گم کنم و در آن گیرودار بیدار شدم . ساعت سه و نیم بعد از نیمه شب بود
و در حالت گنگ و مبهم بنظرم میآید موقعی که اطراف گودال میگشتم نمی دانم یک تفنگ
یا چیزی دیگر در دستم بود ولی حتم ندارم که بوده باشد . ♠ تمام خواب دوم : ساعت چهار و نیم شب . بعد از یک ساعتی که بیدار بودم دو
باره خواب رفتم و خوابی دیدم که خیلی از آن بیادم است آنهم بصورت گنگ . خواب
دیدم یک ظرف تقریباً چهار گوش روی یک بلندی ( شاید بشکه ) به اندازه قد من
گذاشته شده بود و من به طرف آن رفتم . یک نفر از آن ظرف برای من چایی ریخت که آن
چایی سفید رنگ بود و من تعجب کردم که چرا آن چای سفید است و مانند چایی معمولی
سرخ نیست . من آن چای سفید رنگ را بصورت آب خوردن خوردم چون توی استکان نبود و
توی یک ظرف بود که بزرگی و ابعاد آنرا نمیدانم . خلاصه من آن مایعی را که خوردم
چایی میدانستم ولی سفید بود . بعد از خوردن حالتی به دهانم داد که فکر کردم مزه
زنجفیل است . بعد سه زن چادری به طرف آن ظرف آمدند و در حالت آمدن یکی دوتا از
آنها به من نگاه کردند که صورتشان را دیدم ولی آشنا نبودند . آنها هم از همان
چایی خوردند . ♠ یافتهها : . ¶ . احساس حس شده درخواب : احساس مزه زنجفیل در دهان : :
در این خواب بعد از خوردن چای احساس زنجفیل در دهانم کرده ام 18/8/71 - 7/2 . ¶ . تفسیرها
: 7/1/70 - 25/3/70 - 9/5/70 - . ¶ . نکته ها
و دلایل : توی گودال به حالت دولا و ( چمباتمه ) اطراف خودم میچرخیدم و جایم را
گشادتر میکردم : : من گاز تحت فشار درون چاه نفت بوده ام . ¶ . معانی و مفاهیم
: هوا گرگ و میش : : نه تاریکی شب نه روشنائی روز / دوران خواب rem . ¶ . ذرات بنیادی : /
گرگ : : جاذبه . ∞ . میش : :
موج . ¶ . ذرات بنیادی :
تاریکی : : جاذبه . ∞ . روشنائی
: : موج . ¶ . |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر