16 |
11/12/65 |
دامن زرد |
1 |
2 |
17 |
♣ تمام خواب : ساعت شش صبح . خواب میدیدم
جایی عروسی بودم و عروسی هم در رابطه با فضل الله ... بود، میهمانها توی حیاط
منزل جمع بودند و من توی یکی از اتاقها یک نوار کاست روی ضبط گذاشته بودم، این
نوار یک آهنگ خارجی خیلی جالب و قشنگی را مینواخت من غرق در شنیدن این آهنگ
بودم، به من هم گفتند این نوار خوب است آن را دو باره بگذار. از میهمانها
یکی دو نفر را دیدم که اکنون یادم نیست چه کسانی بودند، بعد ترانهای که میشنیدم
عوض شد و آهنگی دیگر آنهم خارجی شروع به نواختن کرد. به نظر من آهنگ اولی خیلی
جالبتر بود و توی خواب تصمیم گرفتم از روی آن یک نوار پرکنم. موضوع
دیگر این خواب این است که من برای عروسی یک دامن زنانه لطیف پوشیده بودم. از این
دامن و لباس خیلی خوشم آمده بود. البته میدانستم این دامن پوشیدن من غیر عادی است و حدس میزدم
که با پوشیدن این دامن مورد توجه و انتقاد دیگران خواهم بود ولی آن را دوست
داشتم. حتی به پوشیدنش هم افتخار میکردم، به نظرم میآید وقتی جلو دیگران قرار
میگرفتم توجه داشتم ببینم در باره دامنم چه نظری دارند. صحنه
بعد توی کوچه در نظرم است، کوچه به نظرم کوچه خواهرم ♀ و محل زندگی دوران کودکیام بود.
به نظر من محل ایستادن من جای سقاخانه روبروی کوچه جوب شاه بود، محل سقاخانه یک
ایوان کوچک بود که من ایستاده بودم با همان دامن زنانه برای جشن عروسی که در
رابطه با فضل الله ... میدانستم (خانه عروس به نظر من خانه شاه رضا بود که نمیدانم
اکنون آنرا چه کسی خریده و دارد)، هنگامی که از خانه بیرون آمدم مشهدی عابد ...
را دیدم که داشت در عروسی شرکت میکرد. من لباس عروسی را که پوشیده بودم همراه
دامن قشنگم نشانش دادم و گفتم خوب است. منظورم این بود که لباس پوشیدنم را تأیید
کند، او چیزی نگفت، فقط گفت بیا برویم (منظورش داخل خانه محل عروسی) و من از
قیافهاش متوجه بی تفاوتی او در مورد لباسم شدم. بعد یادم هست بیرون ایوانچهای
که جای سقاخانه بود ایستاده بودم و پسر عمویم با لباس خاک آلود و کثیف که در
موقعیت عروسی نبود پیشم بود. به او هم لباس و مخصوصاً دامنم را نشانش دادم و
گفتم قشنگ است ؟ او چیزی نگفت ولی از قیافهاش متوجه شدم که بدش آمده من دامن
پوشیدهام و ناراحت است. بعد یادم هست در همین محلی که بودم طیبه زن ♂ را دیدم که میگفت برویم توی خانه محل عروسی، و من با وجودی که میدانستم
او میداند دامن زنانه پوشیدهام باز لباسم را نشانش دادم و گفتم ببین چه دامن
قشنگی پوشیدهام، این صحنه اینطور به نظرم میآید که خودم به لباسم نگاه کردم،
یک بلوز زنانه و یک دامن زنانه بی اندازه لطیف و زرد رنگ (زرد مایل به کرمی) که
خودم از لطافت و رنگ زرد آن بی اندازه شاد بودم پوشیده بودم. نگاه من به لباسم
مثل زمانی بود که انسان در بیداری چنین کاری بکند. یعنی درست از بالا به پائین
نگاه میکردم و درست جدا بودن بلوز و شروع دامن و ادامه آن تا روی پاهایم که تا
نیم آخر ساق پایم را میپوشاند. ولی دامن روی زمین نمیرسید. یعنی کمی کوچکتر
از ماکسی زنانه بود. باز تکرار میکنم که بلوز زنانه و دامن زنانه بی اندازه
لطیف و زیبا پوشیده بودم و شادی من در این لحظه همانند چند خواب معدود شاد گذشتهام
بود. مثل خوابی که در جبهه دیدم و یادداشت کردهام، یا خوابی که دیدم در فضا با
حالت شنا کنان میرفتم. بهر حال این صحنه از خواب موقعی بود که میخواستم لباس و
مخصوصاً دامنم را نشان ♀ بدهم و تأیید دوباره او را نسبت به زیبایی و لطافت دامنم بگیرم. چون
در نظرم بود که او میداند این دامن را پوشیدهام و قبلاً توی منزل دیده بود.
بعد یادم هست توی ایوان کوچکی که جای سقاخانه بود ایستاده بودیم. من و دوسه تا
بچه که فکر میکنم یکی از آنها مهدی بچه خواهرم یود. کودک دیگری از توی کوچه جوبشاه
میآمد و نرسیده به ما من متوجه شدم که یک چوب تقریباً ده سانتی که دوسر آن دوتا
چوب باریک کوتاه فرورفته بود را به طرف ما پرت کرد ، من درست صحنه نشانه گیری آن
بچه و پرتاب چوب و پرواز چوب در فضا بهطرفمان را در نظر دارم و دیدم که چوب
درست به طرف سر من میآید. من فوراً جاخالی دادم و چوب از سر من رد شد و به نظرم
رسید که به یکی از بچههای پشت سر من خورد ولی ندیدم بخورد. بعداً هم نفهمیدم
خورد یا نه ولی به نظرم میآید به یکی از بچهها خورد. من آن کودک را همان طور
که داشت میدوید و به نظر میآمد میخواست فرار کند گرفتم و او تقلا میکرد از
دست من در بیاید و فرار کند. حرفی که او پشت سر هم تکرار میکرد این بود که این
وسیله پرتاب و چوب را مادرش در اختیارش گذاشته ولی من با او به تندی رفتار میکردم
که چرا این کار را کرده و چوب را پرتاب کرده. تمام برنامه من در این گیرو دار
این بود که به کودک حالی کنم کار بدی نکرده، البته او را نزدم فقط نگهش داشته
بودم و او هم تقلا میکرد از دست من فرار کند. او مرتب میگفت مادرش اینها را
به او داده و من میخواستم به او حالی کنم که کار بدی کرده و مرتب با او حرف میزدم
تا به او ثابت کنم کار بدی کرده که چوب نوک تیز پرتاب کرده و عاقبت هم او را
قانع کردم. بعد یادم هست به ♀ گفتم میخواهم بروم لباسم را عوض کنم و منظورم دامنم بود که میخواستم
در بیاورم، تصمیم گرفته بودم شلوار لی خودم را بپوشم. ♀ از این حرف من ناراحت شد و به
نظرم میآید او نمیخواست من دامنم را در بیاورم و شلوار بپوشم. و حتی شلوار هم
به نظرم آمد کمی کثیف است ولی باز تصمیم داشتم بروم آن را بپوشم. بعد به دامنم
نگاه کردم دیگر آن لطافت و قشنگی را نداشت، پائین و سمت چپ آن لکهای چرک شده
بود و رنگ آن به زردی و شادی قبل نبود. وقتی بیدار شدم شش صبح بود اَلآن هفت ربع
کم است. ♠ ///////////////////////////////////////////// شرح و بیان این
خواب و تاریخ تفسیرهای انجامشده : 6/8/68 - 4/4/70 - 30/5/70 - 10/7/70 - 10/10/70- 25/2/71 -
1/5/72 - // معانی و مفاهیم این خواب دیده شده در رابطه با وارد شدن نور
خورشید به چشم با نامهای ( فوتون، الکترون، نطفه خدای هستی، ... و تجزیه و
تحلیل آن نور در بخشهای مختلف سلولهای استوانهای و مخروطی چشم مانند دندریتها
و میتوکندریها است. // ///////////////////////////////////////////// نمادهای مطرحشده
در خواب، و معانی و مفاهیم آنها در مراحل اول : الف : // فضل الله ... : به معنی ی بخشش خداوند و برآمدن آفتاب بوده
است. // در این خواب : خورشید خداوند زمین و زمینیان به حساب آمده. // مهدی فوتون
های نور رسیده به دندریت سلولهای استوانهای و مخروطیِ چشم بوده. // در این
خواب : من دندریت سلولهای استوانهای و مخروطیِ چشم در تماس با کوانتوم نور
بودهام. // مشهدی عابد هنگام دیدن من (و من دیدن او) : کوانتوم نور وارد شده به
غشاء دندریت سلولهای مخروطی و استوانهای چشم بوده. ب : // 20/5/71 / در این خواب از طیبه خواستهام ببیند
دامنم قشنگ است یا نه و بعد خودم به دامنم نگاه کردهام و زیبائی ی آن مورد توجهم
قرار گرفته. این صحنه از خواب نشان دهنده این است که طیبه خود من و من طیبه بودهام.
4.1 . // 15/10/71 / فکر میکنم نزدیکترین معنی برای شنیدن
موسیقی در خواب دید رنگی سلولهای مخروطی چشم باشد - 11.3 . // 5/8/74 / در این خواب سقاخانه جلو کوچه جوبشاه حدفاصل
بین سلولهای مخروطی و پیگمان دار شبکیه بوده است. 12.80 . // 30/3/77 / در این خواب طیبه پیامهای حرکتی حسی
رسیده به چشم و مشهدی عابد پیامهای انتقال یافته به قشرمنتشر مغز بوده. 12.527.
// 30/3/77 / در این خواب دامن زرد نمادی بوده برای پیامهای
حسی حرکتی رسیده به چشم انتقال داده شده به اپیتلیوم رنگین در ناحیه ی لکه زرد
شبکیه 12.528 . // 22/9/89 / در این خواب مهدی با معنی و مفهوم کسی که
میآید و حتماً خواهد آمد، پیام آمده از پیرامون به درون سلولهای استوانهای و
مخروطی چشم بوده. // 22/9/89 / درستی این نظر من که در این خواب من یک زن
آن هم ♀ بودهام
این صحنه از خواب است که نوشتهام با وجودی که میدانستم او (طیبه) میداند دامن
زنانه پوشیدهام باز لباسم را نشانش
دادم و گفتم ببین چه دامن قشنگی پوشیدهام و اینطور به نظرم میآید که خودم به
لباسم نگاه کردم، یک بلوز زنانه و یک دامن زنانه بی اندازه لطیف و زرد رنگ (زرد
مایل به کِرِمی) که خودم از لطافت و رنگ زرد آن بی اندازه شاد بودم پوشیده بودم. // 16/4/91 / ماهیت ریسمانها که مولکولهای ذرات خدای
هستیاند کرم چاله است. // 28/7/91 / نوشته ام مشهدی عابد ... را دیدم که داشت
در عروسی شرکت میکرد. مشهدی عابد ... پیامهای بینائی قبلاً ارسال شده به بالای
مغز اختصاصاً قشر منتشر مغز اکنون برگشته به چشم رسیده به رتین در حال حرکت به
سمت سلولهای استوانهای و مخروطی بوده. ///////////////////////////////////////////// تغییرات و یافتههای
جدید : // 8/4/96 / جگن دیدهشده در دست مهدی و پرت کردن آن
به سمت من در کوچهیِ جوبشاه : نطفه ی خدای هستی با ماهیت الکترون و انجام کارِ
محور مغناطیس بوده. / این شناخت در تاریخ 1/10/98 بهروز
گردید. 8/4/96 : در خواب «دامن زرد» تاریخ
11/12/65 جَگنِ دیدهشده در دست مهدی توی کوچهی جوبشاه، و پرت کردن آن به سمت
من در مکانی مانند سقاخانه روبروی کوچه. فوتونهای نور یا به عبارتی نطفههای
خدای هستی بوده. // در تاریخ 29/5/99 تغییر اساسی یافت و بهروز شد. در حاشیه / سقاخانهی مطرحشده در این خواب، نماد
دندریت سلولهای استوانهای و مخروطی ی چشم بوده. 29/5/99
. // 9/4/96 / با توجه به یافتههای جدید که متوجه شدهام
کوانتومهای نور با محتوای کِرم چالهها (ریسمانها) بهصورت بستههای سه بعدی
پروتون، نوترون، و الکترون، در حرکتاند : میتوانم بپذیرم کلیات داستان این
خواب در رابطه با ورود کوانتومهای نور به چشم و تجزیه و تحلیل کرم چالهها در
سلولهای مخروطی و استوانهای چشم است. اول در بخش خارجی سلول (دندریت) که دست
سلول محسوب میشود و سپس در بخش میانی سلول که محتوی میتوکندریهاست. // 9/4/96 / در این خواب فضل الله ... : کوانتومهای
نور با محتوای کِرم چالهها بوده که به سلولهای استوانهای و مخروطی چشمان ما
رسیده و میرسد. // 9/4/96 / نوشتهام «خواب میدیدم جایی عروسی بودم و
عروسی هم در رابطه با فضل الله ... بود» : جا و مکان مطرح شده در این خواب شبکیه
چشم بوده. // 9/4/96 / نوشتهام «من توی یکی از اتاقها یک نوار
کاسِت روی ضبط گذاشته بودم» : در این خواب ضبط یا ضبط صوت نمادی بوده برای بخش
خارجی سلولهای مخروطی و استوانهای چشم که از وظایفشان خواندن پیامهای صوتی
همراه شده با کِرم چالههای آمده از خورشید است. // 9/4/96 / با توجه به اینکه شناخته و پذیرفتهام
ریسمانها کرم چالههای توخالی و از جمله کارهایشان تولید صدا و ندا است : میپذیرم
کاسِتِ مطرح شده در خواب دامن زرد، کوانتوم نور، و نوار و نوارهای کاسِت کِرم
چالههای آمده از کُرهیِ خورشید به زمین و دریا و چشمهای ما بوده که در ادامهیِ
راه وارد میتوکندریهای این سلولها شده. // 9/4/96 / برای شناختِ کارِ این میتوکندریها، خواب
4/6/68 با سؤال «میتوکندری در سلول چهکاری انجام میدهد» خوانده شود. // 9/4/96 / در این خواب بخش میانی ی سلول استوانهای
چشم که محتویِ میتوکندریهاست بهصورت کلاس درس انگلیسی، و میتوکندریها بهصورت
خود من و همکلاسیهای من (نشسته نیمدایره) نمایانده شده. // 10/4/96 / آهنگ خارجی شنیده شده در این خواب صدا و
نداهایی بوده که توسط کرم چالههای درون کوانتومهای نور به سلولهای مخروطی و
استوانهای چشم ما رسیده. // 10/4/96 / در این خواب. مهدی یک کوانتوم نور به صورت
یک فوتون با سه بخش مشخص پروتون، نوترون، و الکترون بوده. // 10/4/96 / نوشتهام «حرفی که مهدی پشت سر هم تکرار
میکرد این بود که این وسیله پرتاب و چوب را مادرش در اختیارش گذاشته». در این
خواب مادر مهدی خورشید خانم بوده. // 10/4/96 / آهنگ خارجی شنیده شده در این خواب صدا و
نداهایی بوده که توسط کرم چالههای درون کوانتومهای نور به سلولهای مخروطی و
استوانهای چشم ما رسیده. // 10/4/96 / در این خواب فضل الله ... آهنگ خارجی
شنیده شده از نوار کاست گذاشته شده روی ضبط صوت بوده. // 10/4/96 / در این خواب الله خورشید، و فضل الله کرمچالههای
همراه کوانتومهای نور بوده. // 10/4/96 / در این خواب، حیات منزل شبکیه چشم بوده. // 10/4/96 / مهدی در این خواب یک کوانتوم نور به صورت
یک فوتون با سه بخش مشخص نوترون، پروتون، و الکترون بوده. 10/4/96 : در یادداشت خواب دامن زرد اینطور نوشتهام
: «حرفی که او (مهدی) پشت سرهم تکرار میکرد این بود که این وسیله پرتاب و چوب
را مادرش در اختیارش گذاشته». / در این خواب، مهدی فوتونهای نور و مادر او
خورشید خانم بوده. // 13/4/96 / در این خواب چوب ده سانتی در دست مهدی
کوانتوم نور بوده. // 13/4/96 / الان سه شنبه سیزدهم تیرماه سال نود و شش
ساعت نه و سی و سه دقیقه شب در منزلم تیران به شناخت جالب و مهمی رسیدم و آن این
است که ماهیت همهیِ ابعاد جهان از جمله ابعاد کوانتومها و کوانتوم مانندها هر
کدام یک برنامه و دستورالعمل ریاضی است. // 16/4/96 / ماهیت ریسمانها که مولکولهای ذرات خدای
هستیاند کرم چاله است. // 16/4/96 / متوجه شده و نوشته ام ذرهیِ خدا که اولین
ذرهیِ پدیدآمده در عالم هستی قبل از ریسمانها، کوانتومها، و کوانتوم مانندها
است دارای سه بعد "نیست یا
ریاضی" . "نیست و هست یا
ریاضی فیزیک با نام زمان" و "هست یا فیزیک" هستند. در نتیجه با نگاه کوانتوم فیزیک می
توان پذیرفت سه بعد هستی بخش به ذره یِ خدای هستی، ابعاد ریاضی، فیزیک و زمان، باشند. // 9/5/96 / با توجه به یافتههای جدید که متوجه شدهام
کوانتومهای نور با محتوای کِرم چالهها (ریسمانها) بهصورت بستههای سه بعدی
پروتون، نوترون، و الکترون، در حرکتاند میتوانم بپذیرم کلیات داستان این خواب
در رابطه با ورود کوانتومهای نور به چشم و تجزیه و تحلیل کرمچالهها در سلولهای
مخروطی و استوانهای چشم است. اول در بخش خارجی سلول ( دندریت) که دست سلول
محسوب میشود و سپس در بخش میانی که محتوی میتوکندریهاست. // 21/6/96 / در فرهنگ مغز من مهدی کسی است که هست و
خواهد آمد و دلیل پیدایی مهدی در این خواب هم همین معنی و مفهوم بوده. در اصل در
این خواب مهدی کوانتوم های نوری بوده که از سوی خورشید به چشم ما میرسیده. دلایل
درستی این نتیجه گیری به این شرح است. الف : در یک برنامه علمی از تلویزیون ...
گفته
شد که گیاهان قبل از بر آمدن آفتاب موادی میسازند که نشان دهنده یِ دانش پیشاپیش
آنها از برآمدن آفتاب و رسیدن نور خورشید به گیاه است. ب : در خواب سرزمین خورشید تاریخ 24/8/77 که داستان آن در
رابطه با چشم و فعالیت بخشهای مختلف آن است اینطور نوشتهام: «... درصحنهای دیگر یادم است صحبتی از مردمی تابوت ساز بود، نمیدانم
داستان چی بود ولی مثل این که صحبت از مردمی در سرزمین خورشید بود که زمانی شروع
به ساختن تابوت چوبی کرده بودند، این طور در نظرم بود که کسی یا کسانی بر اساس
یک پیش گویی آن مردم را وادار به ساختن تابوت چوبی کرده بودند و این در حالی بود
که خود آن مردم نمیدانستند برای چی و به چه دلیل تابوت چوبی میسازند، اما بر
اساس اعتقادی که داشتند، و بر اساس گفتهای که شنیده بودند تابوت چوبی میساختند.
مثل این که در نظرم بود این مردم تابوت ساز در جایی و سر زمینی دیگر (شاید
سرزمین خورشید) بر اساس همان شناخت در حال ساختن تابوت چوبی بودند و کسانی در
حال رفتن به آنجا برای دیدن این مردم بودند. قبل از بیدار شدن از خواب این افکار
در ذهنم بود و درست در لحظه بیدار شدن نمیدانم کسی گفت یا به ذهن خودم رسید که
این تابوتهای چوبی پوست پسته است که مغز پسته درون آن قرار میگیرد. ...» داستان این خواب و نتایج گرفته شده در رابطه با آن نشان میدهد
چشم های ما هم قبل از شروع بیداری و بیدار شدن با ساختن موادی که از آن با نام
پوست پسته یاد شده خود را آماده دریافت کوانتوم های نور به صورت بسته های محتویِ
پروتون نوترون و الکترون میکنند. فوتون هایی که حاوی ریسمان ها بصورت کرم چاله
می باشند. ج : این آماده شدن پیش از بیداری برای دریافت نور خورشید
فقط مختص چشم ها نیست بلکه پوست بدن و تمام گیرنده های حسی مستقر در پوست هم قبل
از بیداری خود را آماده دریافت نور خورشید میکنند. برای مثال در خواب معنی
آبادان تاریخ 27/8/69 اینطور نوشته ام: {«... بهر صورت میدانم شلوار پایم نبود و بیشتر مثل اینکه لخت
بودم. یکجا دیدم مهری از توی کوچه به من و پائینتنه من نگاه میکند و لبخند میزند.
او داشت از توی کوچه میرفت ولی وقتی مرا دید بهطرف دیوار آمد. من کوشش میکردم
خودم را پشت قسمتی از دیوار که بود بکشم تا او مرا نبیند. او هم برای اینکه مرا
ببیند جلوتر میآمد و کوشش میکرد پشت دیوار را ببیند. البته من دیواری نمیدیدم،
فقط حس میکردم که میخواهم او مرا در آن شرایط نبیند. او هم جلو میآمد و میخواست
مرا ببیند»} در این خواب من همان دیوار یا پوست بدن خودم و مهری نور خورشید
صبحگاهی در حال رسیدن به پوست بدن من بوده. برای درک بهتر موضوع به خواب معنی
آبادان 27/8/69 مراجعه شود. // 24/6/96 / لازم به توضیح است که اولین پدر و مادر
اصلی ما خورشید است. خورشیدی که قبل از ما و پدران و مادران ما بوده و هست. دلیل
من این است که اگر خورشید و فوتونهای نور و ریسمانهای فوتونها نبود هرگز
حیات و انواع حیات بر روی زمین به وجود نمیآمد. // 22/9/96 / در صحنههایی از خواب، من به دلیل پوشیدن
دامن لطیف زنانه همان طیبه دیده شده در خواب بودهام. // 19/12/96 / در خواب دامن زرد جَگن دیده شده در دست
مهدی و پرت کردن آن به سمت من در کوچهیِ جوبشاه (یک بستهی کلابی-یائو) با
محتوای هفت بُعد به صورت محور مغناطیس و سه بعد غشاء (به صورت دو چوب فرو شده در
دو سر آن)، جمعاً نطفه ی خدای هستی با نام فوتون نور بوده. در تاریخ 1/10/98 بهصورت
فوق جمعبندی و بهروز شد. 18/3/97 / در خواب 11/12/65 با عنوان «دامن زرد»، جَگنِ
توی دست مهدی ابَرریسمانهای کوانتوم نور بوده. //
5/5/98 / امروز
ساعت دوازده و نیم بعدازظهر به این نتیجه رسیدم که جگن دیدهشده در دست مهدی
نهایت آفریدگار هستی بوده. // 25/9/98 / در این خواب سقاخانه روبروی کوچه جوبشاه
نمادی بوده برای پرده عنکبوتی ی مغز در ارتباط با چشمهای ما. / توضیح اینکه
قبلاً نتیجهگیری کرده بودم «سقاخانه نماد سلولهای پیگماندار است 12.250 .» که
احیاناً اشتباه بوده اما اگر درست باشد نتیجهگیری میکنم بنیاد سلولهای پیگماندار،
پرده عنکبوتی ی مغز باشد. // 8 /10/98 / نوشتهام «مشهدی
عابد ... پیامهای بینایی قبلاً ارسال شده به بالای مغز (اختصاصاً قشر منتشر مغز)
اکنون برگشته به چشم رسیده به رتین ...» هرچند این نتیجه گیری بجای خود صحیح
است. این نتیجه گیری هم صحیح خواهد بود که مشهدی عابد در این خواب همان چوب
پرتاب شدهی مهدی و در اصل فوتونهای نور رسیده به چشم در لحظهی بیداری با ماهیت
نطفه خدای هستی باشد. ///////////////////////////////////////////// مطالب انتقال دادهشده
از پایاننامه ... تعداد دیگری از همانندیهای مطرحشده در خوابهایم که زبان
گفتمان درونی ی من بودهاند : در
خواب 11/12/65 با عنوان «دامن زرد»، جَگنِ
توی دست مهدی و خودِ او بهصورت (فضا-زمان) نماد فوتونهای نور بودهاند. // بهروز
شده در تاریخ 29/5/99 . 5/5/98 : امروز به این نتیجه رسیدم که مهدی و جگن دیدهشده در دست
او آفریدگاران هستی بوده و هستند. 7/12/95 : با توجه به یافتههای دیروز و روزهای قبل از آن، مهدی ی
دیدهشده در خواب «دامن زرد» تاریخ 11/12/65
یک مجموعه اطلاعات یکجا جابجا شدهی هست و نیست در قالب (فضا-زمان) بانام فوتون
و فوتونهای نور بوده. / این فوتونهای نور یا مهدیها درصحنهیِ دیگری از خواب
بهصورت یک کاسِتِ ضبطصوت با محتوای نوار ضبط مطرحشده. // این پاراگراف در
تاریخ 3/6/99 تغییر اساسی یافت و بهروز شد. 9/4/96 : با توجه به اینکه شناخته و پذیرفتهام ریسمانها (فوتونهای
نور) کِرمچالههای توخالی و ازجمله کارهایشان تولید صدا و ندا است. میپذیرم
کاسِتِ مطرحشده در خواب «دامن زرد» تاریخ
11/12/65 یک فوتون نور، و نوار و نوارهای کاسِت کِرمچالههای آمده از خورشید
کوانتوم مانند به دندریت سلولهای استوانهای و مخروطیِ چشمهای من بوده که در
ادامهیِ راه وارد میتوکندریهای این سلولها شده. |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر