10 |
14/6/62 |
رو به قبله و خواندن نماز |
1 |
1 |
10 |
♣ تمام خواب : ساعت پنج و چهل و پنج
دقیقه صبح . ... خواب دیدم در یک سالنی مسجد مانند بودم و رو به قبله در سمت
راست سالن به نماز ایستادم . اول کسی پهلویم نایستاده بود . بعد متوجه شدم یک زن
پهلوی من ( در سمت راست ) به نماز ایستاده . اول که ایستادم و میخواستم نماز را
شروع کنم نزدیک بودتعادل خودم را از دست بدهم و به زمین بخورم . دو دفعه رفتم که
از پشت و سمت راست زمین بخورم اما تعادل خودم را حفظ کردم . در اینجا بود که تنه
ام به تنه یک زن که چاقی متوسطی داشت خورد . زنی که بغل من ایستاده بود گفت برو
یک کمی آنورتر و نماز بخوان . من هیچ نگفتم و به نمازم ادامه دادم . پیش خودم
گفتم اینجا نزدیک به جلو است و باید او که زن است برود پشت سر من و نماز بخواند
. آن زن دوباره حرفش را تکرار کرد و گفت یک کمی برو آنورتر و نماز بخوان ولی من
گوش نکردم و ادامه دادم . در همین حال متوجه شدم در سمت راست و کمی جلوتر یک
پیشخوان وجود دارد و یک زن پشت آن ایستاده . به نظرم رسید که او زن جوانی است و
دارد به این زنی که پهلوی من ایستاده میخندد . البته من به او نگاه نکردم ولی به
نظرم رسید لبخند میزند . بهر صورت من نماز را تمام کردم . در موقع نماز فکر کردم
حالا که نماز تمام شود ، هم آن زن جوان که پشت پیشخوان ایستاده و دارد به من
نگاه میکند و هم این زن که میخواست نماز بخواند با من در اینباره حرف خواهند زد
، بهمین جهت وقتی نمازم تمام شد با کف دو دستم مثل کسی که بخواهد تیمم کند به
صورت کشیدم . همین عمل را تکرار کردم و متوجه بودم که آن دو زن با این عمل من
متوجه خواهند شد که نمیخواهم با آنها حرف بزنم . در این حال همانجا که نشسته
بودم سرم را برگرداندم . در سمت چپ و پشت سرم فضای یک سالن بزرگ را دیدم که چند
زن و مرد برای نماز نشسته بودند . در وسط سالن هم تعدادی عکس شخصی و پرسنلی بود .
در این حال خسرو پسر موهبت را دیدم که به طرفم آمد و جلو من نشست و گفت پول بده
به من . گفتم برای چی میخواهی گفت تو بده ، گفتم میخواهی بروی بدهی بادبادک بخری
گفت آره . گفتم بادبادک یک سه تومان است ، من پول بدهم میروی بادبادک میخری و یک
فوت توش میکنی و آنهم درقی میکند و میپُکد یعنی یک فوت سه تومان و تو همینجا که
نشسته ای یک فوت بکن و فکر کن بادبادک را باد کرده و گفته درق و پکیده . او گفت
نه تو بده ، یاللا پول بده بادبادک بخرم . بعد بیدار شدم . ♠ یافتهها : . ¶ . تفسیرها
: - . ¶ . |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر