۱۴۰۰ خرداد ۲۱, جمعه

8

   00/00/61

حرف زدن مادرم توی سینما

  1

  1

   8

تمام خواب : اَلآن خواب دیدم با و چند نفردیگر به سینما رفته بودیم از جمله مادرم ، یک وقت متوجه شدم مادرم در سینما دارد حرف میزند . البته صدایش را نشنیدم ولی مثل اینکه به من گفته شد و یا حس کردم . بعد من مادرم را از روی صندلی بلند کردم و گفتم اینکه اینطور بود چرا آوردید . بعد گفتم نه ! خودم گفتم بیاورید . خلاصه من دست چپم را به پشت او گذاشتم و از صندلی بلندش کردم . بنظرم رسید او دارد هذیان میگوید و اینطور به من وانمود شد که اَلآن مردم از حرف زدن مادرم ناراحت میشوند . در این حال مادرم شکل یک دختر بچه را داشت . لاغری و قد او تقریباً مثل ... بود . وقتی او را به جلو برای بردن هل میدادم اصلاً احساس سنگینی به دستم یا هیکلم نمیکردم .

صحنه بعدی به این صورت بود که از ردیف باز بین صندلی ها گذشتم و وقتی دیدم نمیتوانم از بین آنها رد شوم دو باره بر گشتم و از بین دو ردیف که دیدم خالی است رفتم . صحنه بعد از بین دو ردیف تماشاچی داشتم او را میبردم بطوری که پشت سر او قرار داشتم . تقریباً او را هل میدادم و او همان قد و اندازه که گفتم داشت .

صحنه بعد در حالی به نظرم رسید که مادرم بصورت یک بچه کوچک بود که او را بغل داشتم و میگفتم ننه بچه شیری شده ای . اندازه او تقریباً به اندازه ... بود ، یعنی یک بچه سه یا چهارساله ولی لخت بود . در این حال یک نفر داشت در منزل را باز میکرد و من تعجیل داشتم که او زودتر در را باز کند . قیافه این بچه که بغل من بود و من او را نه نه خطاب میکردم دو سه صحنه تغییر میکرد . یعنی هر دفعه که به او نگاه میکردم همان بچه یعنی مادرم بود ولی هر دفعه از نظر شکل و شمایل فرق داشت .

صحنه بعد که در نظرم است داشتم به صورت او نگاه میکردم در  حالی که هیکل او را از نیم تنه به بالا بلند کرده بودم . بهر صورت سمت چپ صورت مادرم سیاه بود و بنظرم حالت تشنج داشت . اینطور فکر کردم که او دارد سکته میکند و این یک حالت سکته است که ممکن است فلج شود ، به همین جهت خیلی ناراحت شدم . این ناراحتی را از خواهرم داشتم که توجه ندارد نه نه دارد سکته میکند . در دو سه صحنه تغییراتی در چهره مادرم پدید آمد که من آنرا از حالت سکته او میدانستم . در آن موقع بنظرم رسید کاری کنم که فشار او پائین بیاید اما کاری بنظرم نرسید که انجام دهم . البته در این حالت دیگرمادرم بچه نبود و در عوض صورت پهن و درشتی داشت که با شکل حقیقی مادرم هم فرق داشت .

آنچه از این خواب می توانم نتیجه بگیرم : 1 : حرف زدن ما ( در خواب ) همانطور است که فکر میکنیم . مانند بیداری که ما در عالم خود میرویم و در دل با خودمان حرف میزنیم . حرف زدن در خواب هم همین گونه است یعنی زبان ما تکان نمیخورد بلکه حرف زدن ما در خواب هم بصورت فکر کردن است . / 2 : در این خواب سمت ها اینطور در نظر م است . مثلاً درسینما مادرم سمت چپ من روی صندلی نشسته بود و سینما شمالی جنوبی بود . یعنی نگاه ما به جنوب و مادرم در سمت چپ من . / 3 : موقع بیرون آمدن از سینما بطرف مشرق رفتیم . / 4 : موقع باز کرن در ، پشت به جنوب و رو به شمال بودم .

نتایج دیگر این خواب : 1 : قیافه ها درخواب خیلی تغییر داشت ولی من تمام آنها را مادرم میدانستم . / 2 : اندام ها و قد و قواره ها خیلی فرق داشت ولی من تمام آنها را مادرم میدانستم . / 3 : در این خواب احساس وزن و سنگینی نمیکردم . / 4 : حس لامسه هم نداشتم . یعنی وقتی با دست چپم هیکل مادرم را بلند کردم نه حس وزن داشتم و نه حس لمس ، اینکه دستم به چیزی خورده باشد . / 5 : در اینجا یک حدس میزنم و آن این که حرف زدن در خواب بطور سریال و پشت سرهم نیست بلکه مقطع است و تابع نظم تنفسی ما است ، یعنی با دَم و بازدَم نفس هایمان حرف میزنیم . منظور من این است که در موقع بیداری میتوانیم برای حرف زدن یک جمله را ادا کنیم بعد نفس بکشیم ولی در خواب حرف زدن ما بصورت مقطع و همراه با دم و بازدم نفس هایمان است . تقریباً بصورت بخش کردن است ( بخش کردن کلمات ) که فقط در حالت دم و یا بازدم حرف ادا میشود . بهر صورت در خواب نمیتوان یک جمله کامل و پشت سرهم ادا کرد بلکه حرف زدن بیشتر تابع دم و بازدم بدن است .

این خواب از روی یادداشتهای قبلی در تاریخ 15/6/68 توی دفتر و تاریخ 31/2/69 توی کلاسور و 29/3/93 بصورت فایل کامپیوتری تکمیل شد .

یافته‌ها : . . تفسیرها : - . .

 

هیچ نظری موجود نیست: