۱۴۰۰ خرداد ۲۱, جمعه

 

6

   21/4/54  

زن ها سوار بر مرغابی

  1

  3

   6

تمام خواب و یادداشت : این دو روز که ... بودم ظهرها خوابیدم ، روزهای قبل خواب ظهرم با ناراحتی بود . امروز تا ساعت دو کتاب نابسامانی های روانی نوشته دکتر پریور را میخواندم و آنرا تمام کردم . بعد توی راهرو پست روی تخت خوابیدم . فکر میکنم قبلاً توی زن روز خوانده ام خوابها سیاه و سفید است و انسان خواب رنگی نمیبیند . یعنی خواب انسان مانند یک فیلم سیاه و سفید است . من آنروز که آن مطلب را خواندم خوابهائی ازخودم در نظرم بود و مرور کردم دیدم این مطلب حقیقت دارد . بعد ها نیز وقتی خوابی میدیدم دقت میکردم میدیدم موضوع حقیقت دارد . اما چند وقت پیش خوابی دیدم که مخالف با این نظر بود به این صورت  :

تمام خوابی از گذشته ها : خواب دیدم با ساک قرمز خودم که معمولاً همراهم است در جائی بودم . بعد متوجه شدم ساکم نیست و اینطور حدس زدم که آنرا دزدیده اند . نگاهم متوجه جمعیتی شد که مشغول عبور بودند ، در خواب مشغول جستجو و متوجه شدم ساک من با همین شکل و رنگ قرمز خود در دست یک نفر بود که داشت میرفت . من دنبال او برای گرفتن ساک رفتم . از خوابهای قبل فقط همین یک صحنه در نظرم است که رنگی باشد آنهم به این دلیل خاطر جمع هستم که ساکم قرمز است و من در خواب در بین تمام اشیاء و اشخاص اطرافم آنرا فقط به دلیل رنگ مشخص قرمز آن تشخیص دادم . اما خواب امروز من بجز یک صحنه آن سراسر رنگی بود و این یکی از خوابهای شیرین من است .

تمام خواب امروز : همانطور که گفتم ساعت دو بعد از ظهر خوابیدم ، خوابها با صحنه هائی که در خواب دیدم چنین هستند ، یک صحنه آدمهائی را سوار بر مرغابی های غول پیکر دیدم که در آسمان بودند ، دو صحنه کاملاً مشخص آن یکی این بود که زنی سوار یک مرغابی بود و از آسمان به طرف پائین میآمد و بی چادر بود ، در آن حال کسی به من گفت او دکتر روانشناس توست و من فکر کردم دکتر من که مرد است . یک صحنه دیگر اینکه دیدم یکی از همان مرغابی های غول پیکر در حال به آسمان رفتن و یک زن هم سوار آن است . البته زن مزبور جوان و چاق و در این حال آن زن و آن مرغابی پشت هایشان به من بود . جالبترین آن لحظه در نظرم است مرغابی مزبور مانند مرغابی های معمولی که در آب دمشان را تکان میدهند دم خود را تکان میداد اما اینرا هم بگویم که بزرگی مرغابی و زنهائی که سوار بودند میتوان مانند این مثال زد که شخص سوار اسب باشد ، یعنی مرغابی ها هم به این صورت نسبت به سوارهای خود بزرگ بودند . یک حالت جالب دیگر که در خواب مرا به فکر وا داشت این بود که هر چند دم مرغابی ها مثل این شکل است (  ) اما دم مرغابی که من در خواب دیدم در عرض و رأس پهن بود .

صحنه ای دیگراز این خواب این بود که در یک محیط شلوغ البته نه زیاد شلوغ بودم و تعدادی جوان که فکر میکنم همه آنها دختر بودند در نظرم بود . بنظر میرسدآن محیط یک سالن سرپوشیده بود . تقریباً همانند یک سالن انتظار فرودگاه میمانست که تک تک آدمها در آن راه بروند . در این حال یک نفر که مرد جوانی بود برای این افراد کارهائی انجام میداد و دورش شلوغ تر بود . منهم یکی از مراجعین او بودم اما یادم نیست روی چه موضوعی بود ، فکر میکنم به این صورت بود که میخواستم نتیجه آزمایش خودم را بفهمم . توضیح اینکه در آزمایشگاه ... داده ام آزمایش کنند . در صحنه ای دیگر همین شخص نقشه ای پهن کرد و روی آن نقاطی را رنگ آمیزی کرد که یادم هست آن رنگ تریاکی بود . گفت که ... در ساعت ... در جنوب عربستان زلزله خواهد شد ، در آن حال من یک صحنه از دریا را دیدم و آن صحنه سیاه و سفید بود ، مانند فیلمهای سیاه و سفیدی بود که یک دریا را در حالت غروب و ابری نشان دهد ، در این خواب امروز من همین یک صحنه رنگی نبود و بقیه هم همه اش رنگی بود . چه مرغابی ها ، چه زنها و دخترها ، و چه سالنی که در آن بودم . مخصوصاً همان رنگ تریاکی که من در خواب هم روی آن فکر کردم . بالاخره وقتی آن شخص ساعت زلزله را گفت من به نظرم رسید که همان لحظه است که ما آنجا هستیم . لذا من به فکر فرو رفتم و منتظر زلزله شدم . در این حال یک نفر گفت این پیش بینی اش دروغ است و چون در درس موفق نشده چنین پیش بینی کرده . در آن حال وضع آنجا یعنی وضع افرادش بجای ایستادن به حرکت افتاد و افراد شروع به حرکت کردند و حالت نشاط و سرور گرفت . صحنه جالب رنگی دیگری که در نظرم است این است که جلو یک ویترین مثل ویترین آگهی سینما ها ایستاده بودم . درون این ویترین چندتا عکس زن بود که عکسها خیلی خوشگل و رنگی بودند بطوری که من هوس کردم از آنها بردارم اما دیدم دور شیشه این ویترین را گچ مالیده اند . میتوان گفت که این ویترین شیشه ای در نداشت و دور تا دور آن توی دیوار بود و نمیشد در آنرا باز کرد و از عکسها بر داشت . همانطور که به عکس نگاه میکردم عکسها جان داشتند و حرکت میکردند ، در آن حال میدانستم آنها عکس هستند ولی همین عکسها حرکت داشتند . به این صورت که خوب در نظرم است یکی از آنها پیراهنی پوشیده بود که وسط سینه اش را نمایان میساخت ، همانند عکسی بود که من مدتی در اتاق م بالای تخت زده بودم ، عکس یک هنر پیشه تازه به دوران رسیده فرانسوی . این عکس که در خواب توی ویترین دیدم تقریباً مانند همان عکس بود ، منتها آن عکس توی قاب مثل اینکه بخواهد برقصد سینه هایش را تکان میداد ، تا آنجا که یادم است به چهره اش نیز تغییر حالت داده میشد . تقریباً حالتی بین رقصیدن یا عشوه کردن بود اما بگویم که در آن حال برایم مسلم بود که آن عکس بود و آدم زنده نبود ولی حرکت داشت . کلیه این صحنه ها که ذکر کردم در خواب امروز من بود و یک جای آن نیز به یاد شَری افتادم . نمیدانم عکسی را که دیدم فکر کردم عکس شری است یا یکی از دخترهای توی سالن شری بود ولی حرفی یا برخوردی با او نداشتم . همچنین این اولین باری بود که در خواب بیاد شری افتاده ام ( ) .

یافته‌ها : . . تفسیرها : - . .

هیچ نظری موجود نیست: